تنها کسی که امروز حال ِ مرا فهمید،
تو بودی...!
آن هم از فاصله ی 1000 کیلومتری!!!
تنها تو می دانی تا 4 صبح بیدار ماندن و درس خواندن یعنی چه!
تنها تو می دانی اشتباه دیدن ِ ساعت امتحان،
رسیدن پشت ِ در ِ بسته ی سالن امتحانات،
و دیدن ِ قیافه ی متعجب ِ بچه ها یعنی چه!!!
تنها تو مرا می فهمی
و تنها دلداری های تو را دوست دارم...
نگرانی هایت را...
مهربانی هایت را...
دوست داشتن هایت را...
نامه هایت را هم دوست دارم...
نامه هایی که مثل ِ نامه های من پاکتی نیستند،
الکترونیکی اند!!!
هزار بار می خوانمشان...
حرف های دل ِ تو را که برایم می نویسی،
دوست دارم...
اصلا" من همه چیزت را دوست دارم!!!
من خود ِ خود ِ خودت را دوست دارم!
پ.ن۱: امروز در مترو فال گرفتم...نوشته بود:
ما سرخوشان ِ مست دل از دست داده ایم
همراز ِ عشق و هم نفس ِ جام ِ باده ایم
ای گُل تو دوش، داغ ِ صبوحی کشــیده ای
ما آن شـــــــقایقیـــم که با داغ زنـــــده ایم
تفسیرش هم زیبا بود،
به خصوص این جمله اش :
"متوجه باش که خدا با توست"
سلام بهزادجون.
فکر کنم آدرس یک وب دیگه تو توی پیامت بهم دادی.درسته؟
ممنون که سرمی زنی جییییییییگر.
من آپم آپ می کنی خبر بده.
منتظرتم.
بای