یه لحظه هایی تو زندگی به وجود می یاد که هیچی اثر نداره و نمی تونه زندگیت و تغییر بده. نه گریه، نه اشک و نه آه و حتی نه خودکشی...! یه لحظه هایی تو زندگی به وجود می یاد که هیچ راهی نداری جز یه راه، که باید بری... یه لحظه هایی تو زندگی به وجود می یاد که هیچ کس و نداری و باید تنهای تنها قدم برداری... یه لحظه هایی تو زندگی به وجود می یاد که با اینکه می دونی گریه هم هیچ اثری نداره دوست داری زار زار گریه کنی تا آتیش دلت و خاموش کنی! من کم می یومد قول بدم به کسی. چون می دونم باید بهش عمل کنم. اما این بار یه قول عجیب دادم. قول جدایی! نمی دونم چرا، و چی شد، فقط می دونم تا چشمم و باز کردم همه چیز تموم شده بود. خدایا... تو که می دونی من تنهایی از پسش بر نمی یام. پس تو کمکم کن تا آخر برم، یا خودم و عمرم و برسون به آخر. خدایا کمکش کن، خدایا کمکم کن.